«اگر قصد ازدواج دارید، باید به این فکر کنید که صد در صد وجود شما باید برای یک تعهد آماده شود.» این یکی از اصول یک زندگی زناشویی خوب از نظر دکتر هولاکویی است که در مقاله «50 باید و نباید زندگی از نظر دکتر هولاکویی - بخش ششم» به وضوح در مورد این مساله توضیح داده شد. اما قدم بعدی ایجاد احساس و تمرین عشق ورزیدن است.
ایجاد و درک احساس و علاقه
شما قرار است کوشش کنید تا حس و احساسی رو که راجع به همسرتان دارید، درک و احساس کنید. من نمونه آن با بچه هامو میگم؛ من میرم بالای سر شون و حتی برخی از اوقات دیدم که از نگاهی که بهشون می کنم حتی اذیت می شوند. به دلیل اینکه وقتی شما به یک کسی که دوستش دارید و براتون معنی دارد نگاه می کنید حتی می دانید که اگر پنج تا ده دقیقه به چشمش نگاه کنید، کاملا حال متفاوت و منقلبی پیدا می کنید؛ در واقع وقتی به او نگاه می کنید شروع می کنید اون حس و احساس و اون حرارت و حال رو در خودتون به وجود می آورید. بنابراین شما قرار است اون حس و احساس رو مخصوصاً اون زمانی که همسرتون رو آن گونه که هست، به خاطر حرفی که میزند، به خاطر کاری که میکند، به خاطر احساس خوبی که حالا حتی میتواند به هر دلیلی نسبت به شما داشته باشد، را حس کنید.
چگونه محبت خود را ابراز کنیم؟
مهمتر از داشتن احساس ابراز مختلف و متفاوتش است. شما قرار است این حس و احساس را به گونه های مختلف ابراز کنید؛ می توانید این کار را زبانی، با نوازش، با نگاه، با ستایش، حتی با تلفن کردن از دفترکار که یادت باشد کسی اینجا تو را دوست دارد و فقط همین، انجام دهید. حتی فرستادن یه کارت به همان خونه خودتون که باز میکند می بیند از شماست، هم می تواند همین معنا را داشته باشد. یا مثلا گذاشتن یادداشتی روی میز و رفتن، یا چیزی رو روی آینه نوشتن، یعنی احساس و عشقی است که اون زمانی که حس میکنید، باید ابرازش کنید.
تفاوت خانم ها و آقایان در ابراز محبت
خانم ها تو این زمینه خیلی خوبند، اما آقایون قربونشون برم وحشتناک بد هستن. چون از هفت هفتگی تو شکم مادر وقتی تستسترون به مغز مبارکشون میخورد یه تکه هایی قاطی پاطی میشود. به همین جهت است که مردها غالب اوقات اصلا نمی فهمند چی رو احساس میکنند. شما به یک مرد بگید چته؟ میگه ناراحتم. چه جوری؟ میگه آخه ناراحتم! می گویید غمگینی، خشمگینی، ناراحتی؟ ناراحتم. مضطربی؟ ناراحتم. یا وقتی خوشحاله می گه حالم خوبه. حالا چیه؟ شادی؟ امیدواری؟ خوبم دیگه ولم کن . تازه اگر بگه!
من بارها شده در کار روان درمانی و تراپی وقتی به آقایی می گفتم آیا به زنت میگی که دوستش داری؟ میگفت: خوب آقای دکتر میدونه! از کجا میدونه؟ آقا سی ساله مثل سگ داریم می دویم. گفتم پس بنابراین باید فکر کنه همه سگهای خیابون هم اونو دوست دارن!! یعنی چی؟ پس این زبونت چرا نمیگه؟ خوب آقای دکتر ما اهل این لوس بازیها نیستیم! لوس بازی؟! چطور شد اون اوایل لوس بازی نبود؟! حالا چی شد؟ یعنی اینها از کجا در اومد. من شده بارها تو کار تراپی گفتم همین الان به زنت بگو دوستت دارم. بگو.
آقای دکتر میگم. میریم خونه میگم. همین الان بگو. آقای دکتر آخه جلوی شما که نمیشه. نگفتم که کاری بکن. گفتم حرف بزن. من به تو میگم فقط بگو. باورم کنید برخی از اوقات میدونید به من چی میگفت؟ آقای دکتر میتونم به انگلیسی بگم؟!!! چون I love you خیلی راحته . کشکی میشه گفت. یک خانمی سر کلاس به من گفت که من بیست و هشت ساله با شوهرم ازدواج کردم. به شوهرم گفتم که 28 ساله با تو ازدواج کردم اقلا یه دفعه بگو منو دوستم داری. گفت ببین خانم بیست و هشت سال قبل گفتم دوست دارم. اگه نظرم عوض شده بود بهت میگفتم! احتیاجی نداره بگم.
از گفتن واقعیت ابایی نداشته باشید.
مورد نهم این است که شما قرار است با همسرتون راحت و آسوده باشید. حرفتون رو بزنید. تمنا میکنم گوش به این حرف های بیمارگونه ندهید؛ دروغ مصلحت آمیز! آخه آدم یه حرفهایی رو نمیتونه بزنه! چرا همه حرفها رو میشه زد و شما حق ندارید برای دیگران تصمیم بگیرید. در جوامعی که آدمها حق دارند دروغ بگویند، غیبت و تهمت و افترا و بازی و تظاهر تعارف و فریب و دروغ و همه کوفت و زهر مارهای دیگر هم دور و برش میاد.
بنابراین مساله این است که من حقیقت رو می گویم و باهاش هم آسوده و راحت هستم. برای اینکه بعدا میشه برایش کاری کرد یا درستش کرد یا حلش کرد. دلیلی ندارد شما با پنهان کاری بخواهید کار دست خودتان بدهید. یعنی من و شما قرار هست که صمیمانه، صادقانه، حرفمون رو بزنیم و این آغاز کار است. در زندگیتون راحت و آسوده باشید. همین جا این نکته رو عرض میکنم تمام و کمال حقیقت رو به همسرتون بگویید.
مثلا شما از اداره آمدید. بعد مادرتون یک ذره دلتنگی کرده و بهتون زنگ زده و رفتید یک سری به مادرتون زدید. می رسید خونه، همسرتون میگه کجا بودی؟ سر کار! نه میدونم سر کار بودی. بعد از کار کجا بودی؟ تو راه! خوب میدونم تو راه بودی. خوب چه خبر بود. ترافیک بود. خوب می دونم ترافیک بود. شما می دانید دنبال چیه. تازه جالبش اینه که او قبلاً با مادرتون درباره اینکه اون رو دیدید صحبت هم کرده. اصلا مادر شما برای اینکه حرص اون رو در بیاورد، زنگی زده به او که الان پسرم اومد اینجا من رو دید. بگید رفتم یه سری به مادرم زدم، خلاص. تو ترافیک بودم. سر کار بودم... ول کنید این بازیها رو، شما می دانید دنبال چی هستید. مثل اینکه من به این آقا برگردم بگویم که لطفاً پنج دلار از جیبتون به من بدهید. بگه ندارم. بعد من ببینم از تو کیفشون بیست دلار در میاورند. میگم من که به شما گفتم پنج دلار از جیبتون بدهید. میگه شما گفتید تو جیبتون نگفتید تو کیفتون. من پول میخواهم. تو جیبه تو کیفه تو بغله تو بانک. تو ماشینه. برو بیار. پول به من بده. بازی برای چی در میارید. همسرتون به شما میگه پریشب کجا بودی؟ میگی پریشب هیچ جا. چون پس پریشب بوده. شما میدونید دنبال پس پریشبه، بگید نه اشتباه نکن تو راجع به پس پریشب میخوای بدونی. اینجا بودم. بازی رو توقف بدید. نترسید. بذارید اگه چیزی میخواهد خراب بشود الان بشود. بیخودی هم نگویید حالا سر شبه نمیخواهم ناراحت بشه. اون ناراحت هست. نگید بیخودی نمیخواهم آخر هفته رو خراب کنم. بذارید خراب بشه. یعنی چی؟ تمام و کمال حقیقت رو از اول تا آخرش، اون چیزی که اون دنبالشه، چون می دانید، دنبال این است که رفتی خونه مادرت یا نه اول بدون اینکه هیچ حرف دیگه ای بزنید: رفتم خونه مامانم. تمام. حالا کارم رفتم. تو ترافیکم بودم. خلاص. شما اینجاست که اعتماد و اطمینان رو بر می انگیزید و بازی در نمی آورید. بسیاری از آدمها وقتی که اینگونه باهاشون حرف بزنی کار درست میشه، و الا شروع گرفتاریست.
خیلی عالی بود. لذت بردم.