در قسمت ششم سری مقالات تحلیل شخصیت یونگ به بررسی ویژگیهای افراد منطقی و احساسی پرداختیم. در این قسمت از مقاله پیوند و ازدواج میان این دو دسته از افراد را مورد بررسی قرار میدهیم. با بزمینه همراه باشید.
وقتی فردی احساسی و فردی منطقی با هم ازدواج میکنند شاید در ابتدا دچار تعارضات بسیاری شوند و یا زوج احساسی فکر کند که همسر او به اندازه کافی رمانتیک نیست اما به مرور این تعارضات بین آنها حل شده و آنها یاد میگیرند که به تفاوتهای فردی خود احترام بگذارند و با آنها کنار بیایند. ازدواج بین یک فرد منطقی و یک فرد احساسی میتواند ازدواجی به غایت شیرین و موفق باشد زیرا فرد منطقی در هنگام تصمیمات سخت زندگی میتواند ناجی زندگی باشد و تصمیمی عقلانی، بدون پشیمانی و در نظر گرفتن همه جوانب بگیرد و در مقابل فرد احساسی، نقش ایجاد کننده آرامش و عطوفت را در زندگی بر عهده بگیرد و مانع از سرد شدن و خشن شدن روابط بین آنها گردد. زیرا در دنیای امروز، اگر منطقیها را به حال خود رها کنید تبدیل به افرادی خشن و سرد میشوند و نیاز به شارژ روحی دارند. به طور کلی میتوانیم به 6 دلیل زیر اشاره کنیم تا ثابت نماییم که یک ازدواج منطقی-احساسی چقدر میتواند شیرین و جذاب باشد.
1. منطقی ها روی واقعیتها حساب ویژهای باز میکنند و احساسیها به احساسات و افکار درونی خود و دیگران توجه دارند.
این یعنی یک خبر خوش برای این زوجها، زیرا در حالی که بسیاری از روابط بین زنان و مردان با تکیه بر احساسات و غرایز شروع میشود، رابطه احساسی-منطقی ، هر دو جنبه احساسی و عقلانی را در نظر میگیرد. یکی از طرفین، این رابطه را به صورت کاملا حساب شده بررسی میکند و میزان همخوانی خود و طرف مقابل را به صورت عقلانی و منطقی بررسی مینماید. تناسب موقعیت خانوادگی در ازدواج و بررسی موقعیت شغلی و اجتماعی و هم چنین ترسیم اینده در کنارهم توسط زوج منطقی صورت می پذیرد و از طرفی، زوج دیگر مسئول شارژ عواطف و عشق به این رابطه است و رابطه را در حالت رمانتیک نگاه میدارد در حالی که اگر هر دو نفر، احساسی برخورد میکردند، با وجود بسیاری از نابهنجاریها و ناهمخوانیها ترجیح میدادند تا باز هم با هم ازدواج نمایند.
2. منطقیها نیاز به سیگنالی خارجی دارند تا متوجه شوند که رابطه آنها در خطر است اما احساسیها در اولین ثانیه، آن را حس میکنند.
منطقیها به ندرت میتوانند متوجه سردی روابط زناشویی خود شوند و شاید پس از مدتی عادت کنند که به همین شکل به زندگی خود ادامه دهند و برای اینکه متوجه شوند خطری در کمین صمیمت بین آنهاست باید حتما سیگنالی از خارج دریافت کنند مثلا با رخدادهای تلخی مانند خیانت همسر مواجه شوند اما احساسیها به شدت مراقب صمیمیت و گرمی رابطه زناشویی خود هستند و به محض اینکه مشکلی به وجود بیاید آن را حس میکنند و این نجات بخش زندگی زناشویی آنها خواهد بود زیرا هنگام ازدواج دو فرد منطقی باهم، سردی روابط بین زن و شوهر به صورت پیشرونده افزایش مییابد بدون اینکه خودشان متوجه شوند و هیچ زنگ هشداری برای آنها وجود ندارد تا اینکه کار به جایی برسد که دیگر تصحیح آن سخت است.
3. احساسیها، اول نقاط قوت را میبینند در حالی که منطقیها، بر نقاط ضعف تمرکز دارند.
در هنگام تعارضات، در یک ازدواج منطقی- احساسی، معمولا این طرف منطقی است که کوتاه میآید و بحث را خاتمه میدهد و یا به دنبال راه حلی برای حل تعارضات است اما این طرف احساسی است که پس از تعارضات، نقاط مثبت رابطه را پررنگتر میبیند و به آنها فکر میکند و همین باعث استحکام رابطه آنها و دوری از شکست این رابطه و جدایی میگردد.
4. مجادله برای منطقیها، طبیعی است اما برا احساسیها، یک فاجعه بزرگ محسوب میشود.
یک فرد منطقی معمولا اولین کسی است که اعتراف میکند مشکلی وجود دارد که نیاز به راه حل دارد اما احساسیها از اینکه اعتراف کنند مساله بدی به وجود آمده، احساس ترس میکنند و تا زمانی که مسالهای باعث بروز ظاهری این نکات منفی نشود درون خود رنج خواهند برد و علیرغم اینکه تلاش میکنند تا با به خرج دادن احساسات بیشتر، تعارضات را حل نمایند، ذره ذره آب میشوند پس میتوانیم نتیجه بگیریم که منطقیها به دنبال راهی برای حل تعارضات هستند در حالیکه احساسیها تلاش میکنند تا از درگیریها و تعارضات تا حد امکان دوری نمایند و این یعنی یک رابطه متقابل خوب برای پیش بردن یک زندگی مشترک موفقیت آمیز. حالا تصور کنید با ازدواج دو فرد احساسی یا دو فرد منطقی چه اتفاقی رخ میدهد؟
5. منطقیها مسائل را حل میکنند و احساسیها منتظر میمانند تا منطقیها، مساله را برطرف نمایند.
منطقیها به محض اینکه خطر را متوجه شوند به دنبال راه حلی برای آن میگردند و در صدد رفع آن برمی آیند اما احساسیها معمولا با احساسات منفی خود درگیر میشوند و نیاز به کسی دارند که آنها را از این منجلاب نجات دهد.
6. منطقیها، دوست دارند تا مدیر و مسئول باشند و احساسیها دوست دارند تا عاشقانه دوست داشته شوند.
Tها از اینکه کسی به آنها تکیه کند و برای کارهای خود روی کمک آنها حساب کند بسیار لذت میبرند و این اعتماد اطرافیان به آنها باعث میشود تا شارژ شوند اما احساساتیها نیازمند به عشق هستند. آنها به راحتی این حمایت از طرف منطقیها را میپذیرند و از این چتر دفاعی لذت میبرند و در آغوش این امنیت آرام میگیرند. در حالی که منطقیها اینگونه نیستند. حالا میتوانید متوجه شوید که روابط بین فرد احساسی در مقابل فرد منطقی چگونه خواهد بود؟ در حالی که دو فرد منطقی هر دو به دنبال حمایت کردن هستند و یا دو فرد احساسی در کنار هم هر دو به دنبال تکیه کردن میباشند. سخن آخر:
به عنوان سخن آخر باید به این مساله اذعان کنیم که تمامی این تحلیلها برخواسته از تجربیات و آموختههای روانشناسی است که روی کاغذ صورت میگیرند و البته تا حد بسیار زیادی در دنیای واقعی هم تست شده و مورد اطمینان هستند اما ناگفته نماند که زن و شوهرها در زندگی مشترک یکدیگر اولین چیزی که فرامیگیرند چگونگی ارتباط متقابل صحیح و پذیرش تضادها و ناهماهنگیها است و این مهمترین تکنیک برای داشتن یک زندگی زناشویی ایدهآل و موفق خواهد بود. در این مقاله به بررسی دلایلی پرداختیم که یک زوج منطقی – احساسی میتوانند به زیبایی مکمل یکدیگر باشند و در کنار هم بسیار جذاب و شیرین به نظر برسند اما این گفتهها نمی تواند دلیلی بر مردود بودن ازدواج دو فرد منطقی یا دو فرد احساسی با یکدیگر باشد و ازدواج این افراد از جنبههای دیگری نیز باید مورد بررسی قرار بگیرد.
این مقاله ها را بخوانید: